در کشور ما تقریبا هیچ الگوی تعریف شده ای برای نحوه تفکر و تصمیم گیری وجود ندارد. لذا در اکثر مواقع جلسات تصمیم گیری با تلف نمودن منابع با ارزش در دسترس از جمله زمان، بدون نتیجه موثر پایان می یابد. اینگونه جلسات اغلب با محوریت مدیران ارشد اداره می شود و سایر اعضا نیز به دلیل رودربایستی و یا ترس اظهارنظر خاصی نمی کنند و در نهایت پرونده جلسه با نظرات این افراد خاص بسته می شود.

برای حل این مسئله و مشکلات مشابه ادوارد دوبونو پدر تفکر خلاق با ارائه ایده ای (شش کلاه تفکر) به اعضای هر نوع گردهمایی می آموزد که به تفکر خود سرو سامان داده و به روش های خلاقانه ای فکر کنند.آنچه که مسلم است امروزه به تفکر که در حقیقت عامل اصلی شکل گیری شخصیت انسان نیز بشمار می رود به اندازه کافی اهمیت داده نمی شود و آموزش ها و مهارتهای مناسبی نیز برای مدیریت تفکر تدوین نشده است.
ساده کردن عمل تفکر و ایجاد تغییر در طرز تفکر دو هدف اصلی ایده شش کلاه تفکر است که به منظور مدیریت صحیح فرایند تفکر توسط ادوارد دوبونو خلق شده است. همه ما به این نتیجه رسیده ایم که ضرورت آموزش تفکر صحیح، تفکر خلاق و مهارتهای مورد نیاز آن در دوران مختلف تحصیلی و کاری کاملا مشهود است.
تفکر سرچشمه اصلی تمامی نیروهای انسانی است بطوریکه هر قدر در آن مهارت پیدا کنیم، باز هم لازم است بخواهیم که بهتر و بهتر بیندیشیم. شش کلاه تفکر در ابتدا تلاش می کند عمل تفکر را ساده کند و بعد به شخص اجازه می دهد تا به جای اینکه تواما به مسائل مربوط به احساس، منطق، اطلاعات، امید و خلاقیت بیندیشید، در آن واحد تنها به یک موضوع فکر کند اما هدف اصلی شش کلاه تفکر، ایجاد یک نوع تغییر در نوع تفکر است.
اگر یک شخص در یک جلسه دائم دارای دیدگاه منفی باشد (یعنی کلا سیاه بر سر داشته باشد) می توان از آن شخص درخواست کرد که کلاه سیاه را از سرش بردارد و کلاه زرد را بر سر بگذارد. به عبارتی از او درخواست می شود که مثبت فکر کند و یا اینکه در طول بحث از شخصی می خواهیم تا یک نوع کلاه خاص را بر سر بگذارد. در ابتدا شاید اینگونه رفتار با اعضای جلسه تا حدودی ناراحت کننده باشد اما بعد از مدتی این نوع شیوه درخواست تفکر از طرف مقابل، طبیعی خواهد شد.
اگر قوانین این نوع تفکر بطور صحیح آموزش داده شود می توان در طول بحث و گفتگوها از کلاه ها به عناون قوانین یک بازی فکری از قبل تعریف شده استفاده کنیم. کاملا روشن است که اگر همه افراد داخل یک سازمان از قوانین این روش مطلع شوند، اصطلاحاً این نوع تفکر بسیار سودمند خواهد بود.
امروزه «خلاقیت» و « نوآوری» در حکم رمز بقا و کلید موفقیت افراد و سازمان‌ها شناخته شده است. تکنیک شش کلاه فکری که از تکنیک‌های خلاقیت گروهی است یکی از تکنیک‌های مفید، معروف و معتبری است که کاربرد و آثار بسیار متنوعی در اجتماع، سازمان، خانواده و فرد دارد. در بسیاری از سازمان‌ها و خانواده‌ها، این تکنیک و قواعد بازی آن به صورت زبان مشترک درآمده که بسیار اثربخش است. به طور کلی این تکنیک شش جنبه یا سبک فکری را تعریف کرده و برای هر کدام کلاه‌رنگی خاصی را به عنوان سمبل تعیین می‌نماید تا به‌وسیله‌ی آن بتوان به‌ طور روشن و سریع از سبک فکری (گرایش، حالت، احساس، فکر، موضوع، نگرش) خود آگاه شد، آن را تغییر داد یا آن را به دیگران اعلام کرد. همچنین می‌توان بدین‌وسیله از سبک فکری دیگران آگاه شد و از آنها خواست که آن را عوض کنند. البته با کمی دقت در اصطلاح «کلاه خودت را قاضی کن» متوجه می‌شویم که به نوعی چنین روشی در فرهنگ ایرانی وجود داشته است.


مفهوم شش کلاه

کلاه سفید: چون رنگ سفید، خنثی و منفعل است، کلاه سفید با موضوعات و شکل‌های انفعالی سروکار دارد. لذا بدون هیچ‌گونه قضاوتی. فقط واقعیت‌ها را مورد جستجو قرار می‌گیرد.

کلاه سرخ: چون رنگ سرخ نشانه‌ی خشم، شور و هیجان است کلاه سرخ بیانگر بینشی هیجانی است و لذا فقط به جنبه‌های احساسی و غیراستدلالی توجه می‌شود.
کلاه سیاه: چون رنگ سیاه نشانه‌ی افسردگی و منفی است کلاه سیاه بیانگر جنبه‌های منفی و بدبینانه است.
کلاه زرد: چون رنگ زرد آفتابی و مثبت است کلاه زرد، بیانگر جنبه‌های مثبت و خوش‌بینانه است.
کلاه سبز: چون رنگ سبز نشانه‌ی گیاهان، طراوت و تازگی است کلاه سبز، بیانگر خلاقیت و فکرهای تازه است.
کلاه آبی: چون رنگ آبی نشانه‌ی سردی و رنگ آسمان بالای سرماست، کلاه آبی بیانگر تنظیم و ساماندهی فرآیند برنامه‌ریزی برای تفکر و استفاده از کلاه‌های دیگر است، عبارت‌ دیگر کلاه آبی، کلاه نظارت است.
برای یادآوری بهتر و سریع‌تر می‌توان شش کلاه فوق را به صورت سه جفت مخالف هم در نظر گرفت: سفید ـ سرخ، سیاه ـ زرد، سبزـ آبی.

اصولاً تکنیک شش کلاه فکری بر پایه‌ی این تئوری ایجاد شده که «اگر نقش متفکر را بازی کنید، متفکر می‌شوید.» لذا بدین ترتیب طراحی شده است که فرد در اثر تعویض کلاه‌های فکری، نقشش را در گروه تغییر می‌دهد و نهایتاً تنوع کثرت این تغییرها باعث رشد خلاقیت فرد می‌شود. به عبارت دیگر هنگامی که فردی دارد نقشی را بازی می‌کند، فکرش از «من» خود یا قالب‌های ذهنی خود جدا شده و به سمت نقش هدایت می‌شود. این تکنیک به ما چیزهایی می‌آموزد که اگر می‌خواستیم خودمان به آن بیندیشیم بایستی «من» خود را به خطر می‌انداختیم.


شش کلاه فکری به ما این امکان را می‌دهد که به فکر خود مسلط شویم و تنها چیزهایی را که می‌خواهیم، فراخوانیم. از طرف دیگر بدین‌وسیله می‌توان افراد را در جلسات و نشست‌ها و … از مسیر عادیشان بیرون کشید تا درباره‌ی موضوع مورد نظر به نوع دیگری بیندیشند. در این تکنیک لازم است گهگاه کلاه‌های افراد را مورد شناسایی و از آنها تفکر به سبک خاصی را در خواست نماییم. چون تنها دانستن نوع کلاه فرد از طریق دقت در صحبت‌هایش کافی نیست بلکه آنچه اهمیت دارد، «تلاشی منظم و آگاهانه برای پیگیری و استمرار یک سبک فکری است.»

این تکنیک براساس دو هدف اصلی طراحی شده است:

1ـ ساده کردن تفکر: از طریق محصور کردن اندیشه، برای این‌که انسان بتواند در هر زمان فقط به یک چیز فکر کند یا در یک حالت قرارگیرد. اندیشنده به جای توجه همزمان به عواطف، منطق، اطلاعات، امید و خلاقیت می‌تواند جداگانه به هر یک آنها بپردازد و بدین ترتیب تفکری ساده‌تر، دقیق‌تر، شفاف‌تر، سریع‌تر و اثربخش‌تر خواهد داشت.



2- فراهم کردن زمینه‌ برای به جریان انداختن تفکر (تغییر الگوهای ذهنی): همانطور که گفته شد اگر کسی در یک جلسه مرتب منفی‌بافی کند، می‌توان از او خواست کلاه سیاه خود را کنار بگذارد، به جایش از کلاه سبز یا زرد یا رنگ دیگری استفاده کند، بدین ترتیب بدون این‌که غرور و شخصیت‌ او را جریحه‌دار کرده باشیم‌، زمینه‌ای برای تغییر جهت و زاویه‌ی دید او فراهم می‌کنیم. در واقع کلاه‌ها در حکم نوعی تابلوی راهنما برای تغییر مسیر و روش‌ فکری هستند تا فرد بتواند بدین وسیله عواطف را از منطق و خلاقیت را از اطلاعات و مانند آن جدا کند.

کلاه سفید:




این کلاه برای ارائه یا درخواست واقعیت‌ها و ارقام به شیوه‌ای کاملاً خنثی (بی‌طرف)، عینی و بدون قضاوت یا نتیجه‌گیری به ‌کار می‌رود. بنابراین اگر خواهان واقعیت‌ها و ارقام محض هستید، از طرف مقابل بخواهید با کلاه سفید جوابتان را بدهد و یابر عکس زمانی که می‌خواهید طرف مقابلتان متوجه شود که شما فقط قصد دارید واقعیت‌ها را بدون نظر شخصی و قضاوت ارائه کنید به او بگویید من الان با کلاه سفید صحبت ‌می‌کنم. به عنوان مثال اگر از کسی که کلاه سفید بر سر گذاشته بخواهید که نظرش را در مورد بیکاری بیان کند. بایستی جوابی نظیر این بشنوید: آمار فارغ‌التحصیلان بیکار بعد از گذشت شش ماه از زمان فارغ‌التحصیلی 000/120 نفر است بنابراین هر کس که با محصور کردن پرسش‌ها درصدد به دست آوردن اطلاعات محض است یقیناً کلاه سفید بر سر دارد. برای اطمینان از این‌که واقعاً دارید با کلاه سفید فکر می‌کنید یا نه، سعی کنید متوجه شوید که آیا در حال جستجوی واقعیت‌ها هستید یا می‌خواهید قالبی برای عقیده‌تان بسازد. بدین وسیله به خوبی می‌توان تصور کرد که چرا اکثر سیاستمداران در مورد استفاده از کلاه سفید دچار مشکل می‌شوند.
کلاه سرخ:



کلاه سرخ ابزار مناسبی است برای بیرون ریختن احساسات، هیجانات، استقرارها، حدس‌ها، درک‌های شهودی و اموری که احتیاج به استدلال نداشته باشد، باید توجه داشت که اگر در فرآیند تفکر و صحبت‌ها به این گونه امور توجهی نشود، آنها در پس پرده، پنهان شده و به صورت مخفی بر تمام تفکر فرد و مذاکرات اثر می‌گذارند. فکر کردن با کلاه قرمز تقریباً نقطه‌ی مقابل فکر کردن با کلاه سفید است، که کاملاً مبرا از رنگهای عاطفی و هیجانی و… است. به عنوان مثال وقتی از کسی جملات زیر را می‌شنوید مطمئن باشید که با کلاه قرمز فکر می‌کند. …. چرایش را نپرس.
… من از این معامله خوشم نمی‌آید.
… فکر کنم قیمت این زمین تا سه سال دیگر خیلی بالابره. برای فکر کردن با کلاه قرمز، احتیاجی به اثبات کردن، دلیل آوردن و استدلال نیست. بر اساس دیدگاه سنتی، عواطف فکر را آلوده می‌کند و متفکر خوب، کسی است که سرد و بی‌اعتنا باشد تا تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار نگیرد. بسیار گفته می‌شود که زنان بیشتر از آن عاطفی هستند که بتوانند متفکران خوبی باشند. اما با این حال تصمیم خوب در نهایت باید عاطفی باشد. بر روی عبارت در نهایت به این دلیل تأکید می‌شود که در فرآیند تصمیم‌گیری پس از بررسی‌های خنثی، منطقی، بدون عاطفه یا قانونمند برای اخذ تصمیم قاطع، اثربخش، مفید، شجاعانه و سریع لازم است. در نهایت فرد تصمیم‌گیرنده با موضوع، ارتباط عاطفی برقرار کند. در انسان پیش زمینه‌های عاطفی نیرومندی از قبیل ترس، خشم، نفرت، سوءظن، حسد یا عشق وجود دارد که هر نوع ادراکی را محدود و تحت تأثیر قرار می‌دهد لذا یکی از اهداف استفاده از کلاه قرمز آشکار سازی این‌گونه پیش‌زمینه‌هاست، تا عوارض اثرات بعدی آن مشخص و جلوگیری شود. کلاه سرخ، انگیزه‌ی کشف احساسات پنهان و دخیل در فکر را تحریک می‌کند و به فرد این امکان را می‌دهد که چنین احساساتی را به محض پدیدارشدن، بر ملا سازد. مثال‌های زیر به خوبی نشان می‌دهد که چطور می‌توان در جلسات و نشست‌ها ضمن استفاده از کلاه قرمز، خللی به موضوع یا فشاری به افراد وارد نکرد و همزمان میزان ستیزه‌جویی افراد را کاهش داد. … آقای احمدی، عقیده کلاه سرخ من این است که شما هرگز به حرف کسی گوش نمی‌دهید.
… من آنچه را می‌خواستم، گفتم و حالا می‌خواهم کلاه سرخم را از سرم بردارم.
… گمان می‌کنم مرا دوست نداری،از تو یک جواب کلاه سرخ می‌خواهم. کلاه سیاه:


تفکر کلاه سیاه تفکری منفی است اما غیر عاطفی. منفی‌گرایی عاطفی مثل مثبت‌اندیشی عاطفی نقش کلاه سرخ است. منظور از تفکر منفی ولی غیرعاطفی، تفکری منفی توأم با دلیل و استدلال است نه منفی‌گرایی احساسی صرف که مربوط به نقش کلاه سرخ است. کلاه سیاه نشان می‌دهد که چرا چیزی قابل اجرا نیست. او به مخاطره‌ها و خطرها اشاره می‌کند و آنها را مشخص می‌کند. تفکر کلاه سیاه استدلال نیست بلکه تلاشی عینی برای جا دادن عنصرهای منفی در موضوع است. یکی از ارزش‌های این تکنیک، جدا کردن تفکر منفی عاطفی از تفکر منفی منطقی است. از آنجایی که گرایش ذهن به امور منفی، فشار زیادی به فکر وارد می‌کند یک اندیشنده باید فرصت‌هایی برای منفی بافی‌های خود داشته باشد تا آن فشارها را خنثی کند. به همین منظور کلاه سیاه پیش‌بینی شده است. در واقع کلاه سیاه فرد را به‌طورغیر مستقیم وادار می‌کند تا به دو جنبه‌ی‌ مثبت و منفی موضوع توجه نماید و ناخودآگاه عنان منفی‌گرایی را رها کند. ممکن است این سئوال مطرح شود که اول کدام کلاه را باید به سر گذاشت. کلاه سیاه یا کلاه زرد را؟ در واقع سئوال این است که ابتدا باید تهدیدات را رفع کنیم یا فرصت‌ها را کشف کنیم؟ می‌توان استدلال کرد که در ابتدا همیشه باید کلاه سیاه را بگذاریم تا بدون صرف وقت زیاد، فوراً فکرهای بی‌فایده را کنار بگذاریم زیرا دیدن نقص‌های یک پیشنهاد، خیلی آسان‌تر از ملاحظه‌ی مزیت‌های آن است. از این‌رو اگر در مورد یک پیشنهاد، اول از کلاه سیاه استفاده کنیم، بعید است هیچ پیشرفتی داشته باشیم. چون یکباره ذهن متوجه جهت منفی موضوع شده و دیگر دشوار است جنبه‌ی مثبت (فرصت‌ها) را ببیند. از این‌رو در پاسخ به سئوال مطرح شده بایستی گفت: توصیه‌ می‌شود ابتدا از کلاه زرد استفاده شود. بخصوص وقتی عقیده‌های نو و دگرگونیها را بررسی می‌کنیم.




کلاه زرد:


کلاه زرد بیانگر جنبه‌های مثبت و خوشبینانه است. دیدگاه کلاه زرد درست نقطه‌ی مقابل کلاه سیاه است و بر عکس آن با ارزیابی‌های مثبت سروکار دارد. تفکر مثبت معجونی است از کنجکاوی، لذت، و میل به عملی‌کردن چیزها. نباید فراموش کرد که تفکر مثبت یا منفی هم در اموری که برای آینده در نظر گرفته‌ایم و هم در اموری که قبلاً اتفاق افتاده است تأثیر می‌‌گذارد. اغلب افراد زمانی درباره‌ی فکری مثبت می‌اندیشند که در آن بلافاصله چیزی را به نفع خود تشخیص می‌دهند. لذا نفع شخصی شالوده‌ی اصلی و محرک مثبت‌اندیشی افراد منفی‌گراست. در حالی‌که تفکر مثبت با کلاه زرد منتظر رسیدن چنین انگیزه‌هایی نمی‌نشیند. به عبارت دیگر تفکر مثبت نتیجه‌ی مشاهده‌ی مزیت یک فکر یا پیش‌بینی موفقیت‌ آن نیست. بلکه اصولاً چون توجه چندانی به مسایل منفی ندارد، همیشه وضع موجود و آینده را مثبت می‌بیند. بنابراین منتظر رسیدن احساس خوشایندی از آینده نمی‌شود تا بعد از آن شروع به مثبت‌اندیشی کند. حتی بسیاری از مثبت اندیشان گزاره‌های منفی و تهدیدات را سریع به فرصت تبدیل می‌کنند. به طور خلاصه، کلاه زرد در حکم تلاشی سنجیده و آگاهانه برای مثبت فکرکردن است.
سئوالاتی که در مورد مثبت‌اندیشی مطرح می‌گردد از این قبیل‌اند:
– خوش‌بینی در چه نقطه‌ای به حماقت، ایده‌های واهی و احمقانه تبدیل می‌شود؟ – آیا تفکر با کلاه زرد نباید حد و اندازه‌ای داشته باشد؟ – آیا هنگام تفکر با کلاه زرد، نباید احتمالات را در نظر گرفت؟ بنابراین حد و مرز و شدت و حدت خوش‌بینی یا مثبت‌اندیشی بستگی به کنش، انگیزه‌ و امیدی دارد که از تعامل و داد و ستدهای پیچیده و درونی بین اهداف، اراده، استعدادها، شرایط محیطی، تجربة فرد و غیره حاصل می‌شود. لذا فقط خود فرد می‌تواند میزان خوش‌بینی یا تفکر مثبت خود را ارزیابی یا تعدیل کند. کلاه سبز:


کلاه سبز بیانگر خلاقیت، نوآوری و ایده‌های نو است. کلاه سبز این امکان را به ما می‌دهد که وارد نقش خلاق شویم. درست همانطور که کلاه سفید ما را در نقش واقعیت‌یابی و کلاه زرد در نقش مثبت‌اندیشی، کلاه سیاه در نقش منفی و کلاه سرخ در نقش احساسی وارد می‌ساخت. در واقع به کلاه سبز بیش از هر کلاه دیگری نیاز داریم. با این کلاه می‌توان بسیاری اوقات برای تحریک ذهن خلاق دیگران، عمداً فکرهای غیرمنطقی بیان کنیم. این‌گونه افکار حتی اگر برانگیزاننده هم نباشند، برای پیشگیری از انجماد فکرهای منفی ناشی از کلاه سیاه لازم و مفیدند. همه‌ی‌ این فکرها تنها زیر کلاه سبز می‌تواند مطرح و حفظ شود. کلاه سبز را آگاهانه بر سر می‌گذارید و این بدان معناست که وقتتان را به تفکر خلاق عمدی اختصاص داده‌اید.
کلاه ‌آبی:


بیانگر تنظیم و ساماندهی فرآیند برنامه‌ریزی برای تفکر و استفاده از کلاه‌های دیگر است. در واقع زمانی که با کلاه آبی فکر می‌کنیم به اصول موضوع فکر نمی‌کنیم، بلکه به سبک تفکری فکری می‌کنیم که برای مطالعه و پژوهش موضوع لازم است. برای روشن‌ شدن موضوع می‌توان گفت: کاری که یک رهبر ارکستر در مورد ارکستر می‌کند مثل کاری است که کلاه آبی با اندیشنده می‌کند. وقتی کلاه آبی بر سرمان می‌گذاریم به خودمان یا دیگران می‌گوییم که چه کسی چه کلاهی به سر بگذارد. کلاه آبی کلاه برنامه‌ریزی برای تفکر آدمی است. برنامه‌ی کلاه آبی می‌تواند به وسیله‌ی کسی که از پیش برای اداره‌ی جلسه تعیین شده است، اجرا شود و یا همچنین همه‌ی شرکت‌کنندگان می‌توانند در نقش کلاه آبی ظاهر شوند. در واقع کلاه آبی به تفکری که در جریان است توجه دارد. او وقت نگهداری است که مرحله‌های مختلف فکری و اولویت آنها را تعیین می‌کند ولی در عین حال منتقدی است که آنچه روی می‌دهد را تماشا می‌کند. اندیشنده‌ی کلاه آبی، رانندگی نمی‌کند بلکه به رانندگان نگاه می‌کند و به مسیری توجه دارد که باید پیچیده شود. او کسی است که گزینه‌های ایجاد شده را یادداشت و بحث‌های آشفته را شکل می‌دهد.
نتیجه گیری:

اغلب مشاهده می کنید که جلسات با حضور کارشناسان اهل فن روند مناسبی را طی می کند ولی یکی از اعضای جلسه که دارای قدرت و جایگاه بالاتری است با صحبت های خود جو جلسه را عوض کرده و تصمیم جلسه همانی می شود که وی در نظر دارد و تقریبا همه نیز تحت تاثیر نظر وی قرار می گیرند ولی با بکارگیری ایده شش کلاه تفکر یک عضو (با هر جایگاهی) امکان دارد در روند جلسه با چندین کلاه حاضر شود و نظرات خود را نیز اعلام کند ولی در اینجا کلاه آبی است که ضمن شنیدن نظرات وی و مقایسه آنها با سایر نظرات در حال مستند سازی انهاست و در نهایت تصمیم گیری را به عنوان رهبر گروه اتخاذ می کند. کلام آخر اینکه چون روش خاصی برای نحوه تفکر و بکارگیری ان در جلسات نداریم بهتر است با به کارگیری اگاهانه روش شش کلاه تفکر و اطلاع از قوانین حاکم بر آن، ضمن سروسامان دادن به نحوه تفکر با یک روش ساده به بیان تفکرات و احساسات خود پرداخته و بتوانیم نتیجه موثری در جلسات بگیریم.



در عصر حاضر ادوارد دبونو به عنوان يكي از پيشگامان (تفكر خلاق) و يكي از برجسته ترين مربيان آموزش ( تفكر به عنوان يك مهارت) شناخته شده است. او بنيانگذار نظريه (تفكر جانبي) است كه در حال حاضر در واژه نامه انگليسي آكسفورد به صورت رسمي از آن نام برده شده است. او نويسنده كتابهاي بسيار زيادي است كه به بيست زبان ترجمه شده اند. بسياري از شركت هاي بزرگ ازجمله (آي بي ام) رهنمودهاي دكتر دبونو در شيوه تفكر را به كار برده اند.
سرچشمه تمام نيروهاي انسان تفكر است. با اين وجود هرگز نمي توانيم ادعا كنيم كه در اين مهارت انساني كه پرارزش ترين توانايي ماست، كامل شده ايم. هر قدر كه در آن متبحر شده باشيم بازهم بايد بخواهيم بهتر و بهتر بينديشيم. برای تفکری بهتر و خلاق تر، این کتاب را کامل مطالعه نمایید.

تهیه و تنظیم: مانوئل اوهانجانیانس

منبع: ایـ سمینار

https://isfahanplus.ir/%d8%aa%d9%81%...a%d9%81%da%a9/